266- اسب عصاری
- دوشنبه, ۱۲ فروردين ۱۴۰۴، ۰۸:۳۷ ق.ظ
دیشب دلشوره داشتم و امروز با حال گندی از خواب بیدار شدم. بیدار شدم طبق عادت. بیدار شدم چون بلخره باید بیدار شد. بیدار شدم ولی به نشانه اعتراض مسواک نزدم. چون قهرم. چون باید نشان بدهم اوضاع عادی نیست.
زنده بودن ساده نیست. میدانم که عاشق بیدار شدنم. عاشق مشغول کار شدن. عاشق کار کردن. ولی آدمی مثل من هم از کارِ بیهوده کردن خسته میشود. از بی نتیجه ماندن.
کمی دیگر فراموش میکنم و عین اسب عصاری میافتم روی تردمیل بیهودگی ولی خب...
- ۰۴/۰۱/۱۲