عصرانه و سکوت

دفترِ خاطراتِ چکاوک کافی

عصرانه و سکوت

دفترِ خاطراتِ چکاوک کافی

نوشتن نعمته
کاش خدا این نعمتشو نگیره ازم...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

104

خوش به حال اونایی که لیاقتشون بیشتر از این حرفاس

خوش به حال اونایی که کارای سخت براشون سخت نیست

102

رابطه ی ما با دنیا مث بچه ی کتک خورده می مونه

می تونیم بزنیم زیر گریه

یا این که بخندیم و داد بزنیم : دردم نیومد!


از مجموعه ی کلماتِ قصارِ استاد


101

من در دوردست ترین جای جهان ایستاده ام

کنارِ تو.




وای شام لو!

شام لو!


100

خوبه ها ،

ولی خوبه خوب نیس.

99

توصیه ی بنده به همه ی کسانی که می خواهند طرحی نو (هرچند نچسب و بی خود) در اندازند این است که؛

اندکی صبر پیشه کنند

و پس از آن فریاد برآورند:

"آقایان! شما نمی توانید به جنگ تاریخ بروید."



یعنی هر مزخرفی روزی تبدیل به تاریخ می شود

پس با هیچ مزخرفی نمی توان مبارزه نمود.


97

دلم می خواست یه عشقِ قدیمی و ناکام داشتم که امشب یادش می افتادم و واسه ش زار زار گریه می کردم...

95

مُردن؛

عینِ تماشای بازیِ رِئال می مونه

هیچ کاری نمی تونم بکنم

جز صبر

جز تماشا کردن

و جز دعا خوندن



پ.ن. : کلمات به چشمم نا آشنا میان!

وا؟!

94

برایم یک گولّه برف سوغاتی بیاورید!

93

...نمی دونم زندگی همین هاست یا باید سوال های مهمتری از همدیگه بپرسیم، مثل بزرگترها برخورد کنیم و حرفهای گنده گنده بزنیم. اخبار نگاه کنیم و بعد در مورد صداقت خبرگزاری های مختلف بحث کنیم و در مورد مسائل سیاسی روز دنیا نظر بدیم، هر روز قیمت طلا و ارز رو چک کنیم و تاثیرش رو آمار سالانه مبتلایان به سرطان پروستات رو مورد بحث قرار بدیم. بعد موقع شام که دیگه حرف هامون تموم شده بزنیم شبکه یک یا مثلا فارسی وان سریال ببینیم و بگیم که چه قدر کلیشه ای و بد ساختن یا نه قبولشون کنیم در مورد شخصیت های محبوبمون و تیکه کلام های با مزه شون صحبت کنیم. بعد با دو سه تا زوج دیگه که هم سن های خودمون هستن مهمونی هفتگی بریم، بعد تو اون مهمونی ها از هم جدا باشیم آقایون در مورد تعمیر گاه ماشیناشون و سوخت شون بحث کنن خانوم ها هم همون بحث هایی که نمی دونم در مورد چیه. بعد اون وسط هر از گاهی بهم چش غره بریم که بسه دیگه کی تموم می شه بریم، چه قدر اینا فضولن یا چه قدر حرف می زنن، اصلا حالا چرا کلاس می ذارن. ماشین که از سر کوچه شون میاد بیرون لبخند های نمایشی موقع خدا حافظی مون کم کم محو شه و شروع کنیم به غر زدن که اینا دیگه کین. من که دیگه نمی رم...

92

با هر دوشنبه اشک می ریزم
کی گفته دیوونگی حد داره؟

نیستی بگی خیلی دوسم داری
نیستی بگی امشب نود داره... :)


"مهدی ایوبی"