عصرانه و سکوت

دفترِ خاطراتِ چکاوک کافی

عصرانه و سکوت

دفترِ خاطراتِ چکاوک کافی

نوشتن نعمته
کاش خدا این نعمتشو نگیره ازم...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

۱۶۹ مطلب با موضوع «من» ثبت شده است

102

رابطه ی ما با دنیا مث بچه ی کتک خورده می مونه

می تونیم بزنیم زیر گریه

یا این که بخندیم و داد بزنیم : دردم نیومد!


از مجموعه ی کلماتِ قصارِ استاد


100

خوبه ها ،

ولی خوبه خوب نیس.

99

توصیه ی بنده به همه ی کسانی که می خواهند طرحی نو (هرچند نچسب و بی خود) در اندازند این است که؛

اندکی صبر پیشه کنند

و پس از آن فریاد برآورند:

"آقایان! شما نمی توانید به جنگ تاریخ بروید."



یعنی هر مزخرفی روزی تبدیل به تاریخ می شود

پس با هیچ مزخرفی نمی توان مبارزه نمود.


97

دلم می خواست یه عشقِ قدیمی و ناکام داشتم که امشب یادش می افتادم و واسه ش زار زار گریه می کردم...

95

مُردن؛

عینِ تماشای بازیِ رِئال می مونه

هیچ کاری نمی تونم بکنم

جز صبر

جز تماشا کردن

و جز دعا خوندن



پ.ن. : کلمات به چشمم نا آشنا میان!

وا؟!

94

برایم یک گولّه برف سوغاتی بیاورید!

91

آدما واسه "رفتن" گریه می کنن یا "نبودن"؟

مساله این است...

90

می خواستم راجه به اتفاقای خوبی بنویسم که بد موقع می افتن
می خواستم راجه به خروسای بی محل حرف بزنم
می خواستم در عین انزجار واسه شون دل بسوزونم اما
بیشتر که فک کردم دیدم این جور اتفاقا اقلن حرف خودشونو زده ن! کاری که می خواستن رو کرده ن... سترون و نارس باقی نمونده ن هر چند که بد موقعی بر داده باشن.
#
حالا بیا فک کنیم به اون حرف هایی که تایپشون می کنی ولی قبل از send کردن موضوعِ بحث عوض می شه!
اون حرف ها
اون حرف های طفلکی
یا پاکشون می کنم و بی خیالشون می شم -چه غم انگیز!-
یا cut ِِشون می کنم تا سرِ فرصت paste بشن و همیشه هم یه سرنوشت در انتظارشونه: فراموشی!

- حتا این جا هم جاش نیست. باید یه دیوارِ مهربانی بسازیم برای paste کردنِ حرفامون قبلِ این که فراموش بشن
برای نوشتنِ حرفایی که وقتش نیست.



#
و... ادبیات ، احساسات و تجربیاتی که نتیجه ی زیاد چت کردنه...

89

تصمیم گرفته م دیگه تو زندگی م هیچ کسو دوست نداشته باشم که بعد بمیره و...

چرا آدما دست از مردن بر نمی دارن؟

88

من عاشقِ باور کردنِ دروغای مردم ام

و این به این معنی نیست که باهوش نیستم

یه انتخابه

یه شیوه ی زندگی

لایف استایل!