عصرانه و سکوت

دفترِ خاطراتِ چکاوک کافی

عصرانه و سکوت

دفترِ خاطراتِ چکاوک کافی

نوشتن نعمته
کاش خدا این نعمتشو نگیره ازم...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

210

من از روزای تعطیل بیزار بودم و حالا این همه تعطیلی اونم تو غربت...

209

چند نفر سوژه ش کرده بودن. به حرفاش گوش می دادن تا زیرزیرکی مسخره ش کنن‌ ؛ اداشو در بیارن و بخندن. یواشکی به ش گفتم که خودشو جمع و جور کنه. نکرد. به جاش رفت از من پیش همونا بد گفت. همونا که به ش می خندیدن! همیشه از من پیش بقیه بد می گه. همیشه بد می گه و آخرم مثل لیرشاه هیچ کس براش نمی مونه جز من! قانونش همینه.

208

چرا اون موقع که تو خوابگاه بودیم و از صبح تا شب فال ورق می گرفتیم و چرت و پرتای سرخوشانه می گفتیم قرنطینه م نکردن؟

چرا وختی تو پلاک ۳۹ با فرناز عالم و آدمو سوژه می کردیم و غش غش می خندیدیم قرنطینه م نکردن؟

چرا تو خونه ی قشنگ قصرالدشت که واقعی ترین خونه ی زندگیم بود ، یه تیکه از بهشت بود واسه م قرنطینه م نکردن؟

چرا این جا؟ که فقط قرار بود چند ماه تحملش کنم تا اوضاع بهتر شه قرنطینه م کردن؟

اگه منقرض نشدیم ، اگه جون به در بردم ، هر روز این حالو به خودم یادآوری می کنم و دیگه هیچ وقت جایی رو تحمل نمی کنم تا اتفاق بهتری بیفته چون ممکنه اتفاق بدتری بیفته. دیگه فقط جایی می رم که قرنطینه شدن توش آرزوم باشه.

207

آرزوهای پارسال !  تو برآورده نشدن با هم کل داشتن! دیگه آرزو نمی کنم. هر سال می گیم دریغ...

206

دارم بدون تو هدر می رم.

205

خواب دیدم همه با هم رفتیم خرید عید. دریا گفت بلاکت نکرده م. علی رضا خندید. گفت کسی نمرده. رها خندید. مریم تو اتاق پرو بود.

همین قدر چپ!

204

ای وای این روزا هوا سرده...

203

لعنت به سلام. وقتی باید دل ناگرون خدافظیت باشم...

200

 

چی می شد صبح که از خواب بیدار می شدم فقط به این فک می کردم که صبونه چی بخورم؟

این حق منی که از دنیا فقط یه اتاق کوچیک قد یه قبر خواستم و سکوت قبرستون ؛ نیست

199

صبح که از خواب بیدار می شم قبل هر چیز می بینم دوسِت دارم

حتا بیشتر از دیشب قبل خواب