عصرانه و سکوت

دفترِ خاطراتِ چکاوک کافی

عصرانه و سکوت

دفترِ خاطراتِ چکاوک کافی

نوشتن نعمته
کاش خدا این نعمتشو نگیره ازم...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

۲۵۰- بقیه

روزی که آرام شدم، روزی که همه‌چیز آرام شد، روزی که آب‌ها از آسیاب افتاد و همه‌چیز قرار گرفت، آن روز یک دفتر خط‌دار بزرگ برمی‌دارم و می‌نویسم. دفتری که طرح جلدش من را یاد هیچ‌کسی نیندازد به جز خودم. دفتری با طرحِ پر، پرنده، یا پرواز. به رنگ مورد علاقه‌ام که هنوز نمی‌دانم کدام است. شاید هم طرحش پر نباشد، شاید یک طرح دیگر باشد. می‌نویسم. این بار داستان. رمان. قهرمانش را زنی می‌گذارم که خیال می‌کند کم است. همیشه منتظر است بقیه‌اش پیدا بشود. بقیه‌اش ظاهر بشود و به آدم‌ها نشان بدهد او هم کامل است. کافی‌ست. یک اسم خوب روی رمانم می‌گذارم و یک اسم بهتر روی قهرمان. اسمی بی‌شباهت به اسم خودم. بقیه‌ام اگر بود می‌نوشتمش...

  • ۰۱/۰۲/۰۴
  • چکی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">