عصرانه و سکوت

دفترِ خاطراتِ چکاوک کافی

عصرانه و سکوت

دفترِ خاطراتِ چکاوک کافی

نوشتن نعمته
کاش خدا این نعمتشو نگیره ازم...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

۳ مطلب در شهریور ۱۴۰۱ ثبت شده است

255-دستمال

دلم کباب شد برای خودم. از حمام آمده‌بودم. همان‌طور که مسیج‌های تازه رسیده را چک می‌کردم رفتم سراغ جعبه دستمال کاغذی که خیسی گوشم را بگیرم. چرخیدنم توی گوشی که تمام شد آمدم دستمال مچاله را بیندازم توی سطل آشغال. دیدم بی‌حواسی یک دستمال دیگر هم کنار تختم گذاشته‌ام. تا کرده و آماده برای گریه. دلم کباب شد برای خودم.

245

چیزی رو خراب کردم که آبادترین داراییم بود.

۲۵۳- نَسَخ

نَسَخِ اون تنِ استخونی‌ام. لرز دارم. جونم سرده. یه چیزی از توم کنده‌شده. خالی شده. انگار تومو جراحی کرده‌باشن. روحمو برداشته‌باشن و بعد دوباره وصله‌پینه‌ش کرده‌باشن سر جاش. خالی نیست. اما همه‌چیزم مث قبل نیست. سردمه. از تو می‌لرزم. می‌خزم زیرِ پتویی که بی‌رحمانه هنوز بوشو می‌ده. می‌ترسم از این که باور کنم هنوز مث نوجوونا شکننده‌م. چند وقته همچین حسی نداشته‌م؟ باید از خودم خجالت بکشم. باید بزرگ شم. چشمم می‌افته به حوله‌ش پشت در اتاق. کوچیک می‌شم. چشمم می‌افته به دستِ راستم. کبود نشده. رد ننداخته. اما جاش درد می‌کنه. چشمم به چیزای زیادی قراره بیفته. سردمه. از تو سردمه. پتو گرمم نمی‌کنه. نَسَخِ اون تن استخونی‌ام.