عصرانه و سکوت

دفترِ خاطراتِ چکاوک کافی

عصرانه و سکوت

دفترِ خاطراتِ چکاوک کافی

نوشتن نعمته
کاش خدا این نعمتشو نگیره ازم...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

۲۵۳- نَسَخ

نَسَخِ اون تنِ استخونی‌ام. لرز دارم. جونم سرده. یه چیزی از توم کنده‌شده. خالی شده. انگار تومو جراحی کرده‌باشن. روحمو برداشته‌باشن و بعد دوباره وصله‌پینه‌ش کرده‌باشن سر جاش. خالی نیست. اما همه‌چیزم مث قبل نیست. سردمه. از تو می‌لرزم. می‌خزم زیرِ پتویی که بی‌رحمانه هنوز بوشو می‌ده. می‌ترسم از این که باور کنم هنوز مث نوجوونا شکننده‌م. چند وقته همچین حسی نداشته‌م؟ باید از خودم خجالت بکشم. باید بزرگ شم. چشمم می‌افته به حوله‌ش پشت در اتاق. کوچیک می‌شم. چشمم می‌افته به دستِ راستم. کبود نشده. رد ننداخته. اما جاش درد می‌کنه. چشمم به چیزای زیادی قراره بیفته. سردمه. از تو سردمه. پتو گرمم نمی‌کنه. نَسَخِ اون تن استخونی‌ام.

  • ۰۱/۰۶/۰۴
  • چکی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">