خواب دیدم پریدم...
پرواز کردم...
مثل یه بازی یه جور بازی که پرتت می کرد رو دریا چه و یه مسافت طولانی رو موازی دریاچه ، یه کم بالاتر از آب پرواز کنی.
بعد کم کم سرعتش کم می شد و می افتادی تو آب و یه کوچولو باید شنا می کردی.
پرواز خیلی لذت بخش بود رو دریاچه ای که کنارش کوه و درخت و یه عالمه خوشگلیه!
اما من لذت نبردم.
ان قدر ترس داشتم از این که الانه که برسم به آب
الانه که سقوط کنم
الان باید شنا کنم که...
فک که می کنم،
این قصه ی همیشه ی زندگیمه!