عصرانه و سکوت

دفترِ خاطراتِ چکاوک کافی

عصرانه و سکوت

دفترِ خاطراتِ چکاوک کافی

نوشتن نعمته
کاش خدا این نعمتشو نگیره ازم...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

1

خواب دیدم پریدم...
پرواز کردم...
مثل یه بازی یه جور بازی که پرتت می کرد رو دریا چه و یه مسافت طولانی رو موازی دریاچه ، یه کم بالاتر از آب پرواز کنی.
بعد کم کم سرعتش کم می شد و می افتادی تو آب و یه کوچولو باید شنا می کردی.
پرواز خیلی لذت بخش بود رو دریاچه ای که کنارش کوه و درخت و یه عالمه خوشگلیه!
اما من لذت نبردم.
ان قدر ترس داشتم از این که الانه که برسم به آب
الانه که سقوط کنم
الان باید شنا کنم که...

فک که می کنم،
این قصه ی همیشه ی زندگیمه!

  • ۹۵/۰۱/۲۴
  • چکی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">