عصرانه و سکوت

دفترِ خاطراتِ چکاوک کافی

عصرانه و سکوت

دفترِ خاطراتِ چکاوک کافی

نوشتن نعمته
کاش خدا این نعمتشو نگیره ازم...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

۲ مطلب در اسفند ۱۴۰۰ ثبت شده است

سالمرگ_ ۲۴۹

می‌دانی الهام؛ بخش دردناک مردنت آن است که زندگی آدم‌های اطرافت، حتا نزدیک‌ترین‌ها، بعد از مرگت به طرز اعجاب‌آوری بسیار کم تغییر کرد. کم.

248- شمال

دیگر نمی‌خواهم چیزی بشوم. چون نمی‌توانم. از نتوانستن خسته‌ام. دلم می‌خواهد بتوانم یک‌ کاری بکنم. دلم می‌خواهد کاری را بکنم که می‌توانم. فکرش را که می‌کنم می‌توانیم ته‌مانده‌ی پول‌هایی که به فنا داده‌ام را برداریم و برویم. برویم شمال که تو دوست داری. برویم مثل دریا آزاد باشیم که هیچ‌وقت نبودیم. ببوسمت و با ته‌مانده‌های اینترنتمان انتشارش بدهم. ببوسمت و توی آغوشت غرق شوم که عمیق‌تر از دریاست. پول‌ها که تمام شد تمامش کنیم. جدا تمامش کنیم. این یک کار را که می‌توانیم. این یک کار را که می‌توانم!