عصرانه و سکوت

دفترِ خاطراتِ چکاوک کافی

عصرانه و سکوت

دفترِ خاطراتِ چکاوک کافی

نوشتن نعمته
کاش خدا این نعمتشو نگیره ازم...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

۵ مطلب در مهر ۱۳۹۶ ثبت شده است

133

به ش گفتم: فقط برا یوسفت بلدی در وا کنی؟

دیدم در و دروازه و مرزی که نیست هیچ، دو تا بالم رو شونه هامه...

131

مامان برام دعا کن

دعا کن

همیشه دعام کن

تو این زمونه ی بد که همه چی شکوهشو از دست داده

همه چیز و همه کس داره ضایع و تباه می شه مامان دعام کن که عاقبت به خیر شم

عاقبت به خیری کمیاب شده خیلی.‌..

بوس

چکیت

130

نمی دونم چرا هر بار حرفِ لشکرِ اجنه می شه، بی هیچ روضه ای بی اختیار اشکم جاری می شه
ای خاک بر سرِ انسان...

129

خب منم لذت نمی برم از همنشینی با آدمایی که از تو خونه بودن لذت نمی برن!

128

نمدونم چرا این مدلی ام که باید بدی های آدما تو دلم ته نشین بشه تا واکنش نشون بدم! مثلن قد چن روز...