عصرانه و سکوت

دفترِ خاطراتِ چکاوک کافی

عصرانه و سکوت

دفترِ خاطراتِ چکاوک کافی

نوشتن نعمته
کاش خدا این نعمتشو نگیره ازم...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

۳ مطلب در بهمن ۱۴۰۰ ثبت شده است

۲۴۷-خالی

جای خالی کفشش توی جاکفشی
پتوی مچاله‌ش روی تخت
شیشه نیمه‌خالی دیفن‌هیدرامینش
نایلون چیپس و پفکاش
تفاله‌های ته لیوان چایش
نحوه خاص پیچیدن سیم سشوار دور دسته‌ش
نحوه خاص گذاشتن دمپایی‌های توالت
پیرهنی که یه بار پوشید
آخرین بازمانده‌ها از شکلات‌هایی که برام اورده بود
کتابی که برام امضا زده
جای خالی کیف و شارژرش روی میز
جای خالی کاپشنش پشت در
جای خالی دینگِ گوشیش، سرفه‌هاش، خنده‌هاش، صداش. صداش.

246

داره یک سال می‌شه الهام

من از مرده بودنت می‌ترسم

از این که مرده بمونی...

245- علی دایی

علی دایی مرد. پریشب که خوابیدم می‌دانستم صبح که بیدار شوم باید جنازه‌اش را بیندازم توی آشغال‌ها. امروز دیدمش. به احتمال زیاد برای آخرین‌بار. روی پوست تخم مرغ‌ها افتاده بود. دمش تاب خورده بود و رفته بود توی گودی تخم مرغ. رویش تفاله چای ریخته بود. پولک‌های براق نارنجی‌اش سیاه شده بودند. نه از تفاله. کبود شده بودند. به فجیع‌ترین شکل ممکن مرده بود. تنگش را می‌شویم. پاکت نیمه‌پر غذایش را می‌گذارم کنار سرلاک جوجه‌های مرده. علی دایی را می‌فرستم به انجمن پِت‌های مرده.