جایِ "خدا" بودم اگر...
یک پیامبرِ تازه می فرستادم
با یک عالمه معجزه ی جدید!
آدم باید تا قبلِ این که بمیره تا می تونه سینما بره و کتاب بخونه.
چی می تونه روحِ منو آروم کنه تو این آلودگی ها به جز ادبیات و سینما؟
نمی تونم از جایی که توشم لذت ببرم. نمی تونم جامو عوض کنم
پس تنها چاره م اینه که این راهروی کثافت باری که توشمو تزیین کنم.
با چاشنیِ "هنر".
راستی! چرا من میونه ای با موسیقی ندارم؟ چرا واقعن؟