عصرانه و سکوت

دفترِ خاطراتِ چکاوک کافی

عصرانه و سکوت

دفترِ خاطراتِ چکاوک کافی

نوشتن نعمته
کاش خدا این نعمتشو نگیره ازم...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

۱۶۷ مطلب با موضوع «من» ثبت شده است

18

آیا می دانید یکی از دوست نداشتنی ترین چیزها در نزدِ من "سوپرایز شدن" می باشد؟

16

همه ی آدما دسته جمعی زندگی می کنن
اما یه نفری ، تکی، می میرن
من از مردن می ترسم
من به حد مرگ از مردن می ترسم.

12

به نظر می رسه خدا تو خلقتِ بخشی از انسان ها اقدام به سری دوزی و سَمبَل کاری کرده!
امروز یه خبر خوندم راجع به یه جفت برادر دو قلو که با یه جفت خواهر دو قلو ازدواج کرده ن...
آخ که خبرنگارا جونشون در می ره برا همچین مزخرفاتی!
حاضرم شرط ببندم که برای هیچ کدومشون هیچ فرقی نمی کرده با کدوم قُل قراره ازدواج کنن!!!

11

جایِ "خدا" بودم اگر...
یک پیامبرِ تازه می فرستادم
با یک عالمه معجزه ی جدید!

7

خدایا شکرت به خاطر نعمت تنهایی.

6

آدم باید تا قبلِ این که بمیره تا می تونه سینما بره و کتاب بخونه.
چی می تونه روحِ منو آروم کنه تو این آلودگی ها به جز ادبیات و سینما؟

نمی تونم از جایی که توشم لذت ببرم. نمی تونم جامو عوض کنم
پس تنها چاره م اینه که این راهروی کثافت باری که توشمو تزیین کنم.

با چاشنیِ "هنر".


راستی! چرا من میونه ای با موسیقی ندارم؟ چرا واقعن؟

1

خواب دیدم پریدم...
پرواز کردم...
مثل یه بازی یه جور بازی که پرتت می کرد رو دریا چه و یه مسافت طولانی رو موازی دریاچه ، یه کم بالاتر از آب پرواز کنی.
بعد کم کم سرعتش کم می شد و می افتادی تو آب و یه کوچولو باید شنا می کردی.
پرواز خیلی لذت بخش بود رو دریاچه ای که کنارش کوه و درخت و یه عالمه خوشگلیه!
اما من لذت نبردم.
ان قدر ترس داشتم از این که الانه که برسم به آب
الانه که سقوط کنم
الان باید شنا کنم که...

فک که می کنم،
این قصه ی همیشه ی زندگیمه!