90
- شنبه, ۱۵ آبان ۱۳۹۵، ۱۰:۱۴ ب.ظ
می خواستم راجه به اتفاقای خوبی بنویسم که بد موقع می افتن
می خواستم راجه به خروسای بی محل حرف بزنم
می خواستم در عین انزجار واسه شون دل بسوزونم اما
بیشتر که فک کردم دیدم این جور اتفاقا اقلن حرف خودشونو زده ن! کاری که می خواستن رو کرده ن... سترون و نارس باقی نمونده ن هر چند که بد موقعی بر داده باشن.
#
حالا بیا فک کنیم به اون حرف هایی که تایپشون می کنی ولی قبل از send کردن موضوعِ بحث عوض می شه!
اون حرف ها
اون حرف های طفلکی
یا پاکشون می کنم و بی خیالشون می شم -چه غم انگیز!-
یا cut ِِشون می کنم تا سرِ فرصت paste بشن و همیشه هم یه سرنوشت در انتظارشونه: فراموشی!
- حتا این جا هم جاش نیست. باید یه دیوارِ مهربانی بسازیم برای paste کردنِ حرفامون قبلِ این که فراموش بشن
برای نوشتنِ حرفایی که وقتش نیست.
#
و... ادبیات ، احساسات و تجربیاتی که نتیجه ی زیاد چت کردنه...
- ۹۵/۰۸/۱۵